هرکسی تعریفی داره برای خودش از «سیاست».ما هم...
اگه بعضی از تعریف ها رو ملاک قرار بدیم ، سیاسی نیستم و دوست هم ندارم که باشم...
اما با تعریف خودمون که طبق اون جنگ حق و باطل و جنگ ولّی خدا و ابلیس و جنگ یاران این ولّی خدا و انصار اون ابلیس رو جزو سیاست میدونه ، سیاسی هستم و این سیاست رو دوست دارم.
اگه محور این سیاست ، امامت باشه و مبنای کار سیاسی اطاعت از ولایت ، هستم ...
خلاصه ی کلام ؛ اگه "سیاست ما عین دیانت ما" باشه ، سیاسی هستم واگرنه ...
اگه اینجوریه ؛ که امامِ امّت یه جا میگه «بسیجی سیاسی است ، اما سیاست زده نیست...» ،
یه جا میگه «شما جوان های دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید...».
به خودم میگم یا این عناوین «دانشجو» و «بسیجی» رو از روی خودت بردار یا پاش وایسا و «افسر» باش و «سیاسیِ سیاست نزده»...
خودتو وسط میدون جنگ حس کن و انگشتر حدید بنداز و سلاح بدست بگیر ؛
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ ...
(ای کسانی که ایمان آورده اید [در برابر دشمن] اسلحه خود را برگیرید...)
(آیه 71 سوره نساء)
حذر ما ، قلم ما و سنگر ما همین وبلاگه.جنگ جنگ تا پیروزی...
هرکه دارد هوس «قدس» بسم الله... (البته راه قدس از کربلا می گذرد!)
....................................................................................................................................................
پی نوشت:
واژه شناسیِ «حـــِـــذر» در سایت ویکی فقه